سلام و درود به شما خوانندگان محترم عزیز وب سایت خاطره که می خوام براتون تعریف کنم مال تابستون سال قبل
اون موقع تازه قبول شده بودم دانشگاه رفته بودم کارهای انتخاب رشته و انجام بدم
البته اول می خوام خودمو معرفی کنم من آرش هستم ۱۹ سالمه و تازه ب دانشگاه قبول شده بودم اون موقع
وقتی که رفتم کارای انتخاب واحدم بکنم یک دختر خیلی زیبایی و دیدم که واقعا منو مجذوب کرد
روزی که کلاس داشتیم
قرار بود با یکی از استادام اون که اولین کلاس رو باهاشون داشتیم به نام مینا حسینی
وقتی که سر کلاس نشستیم منتظر بودیم استاد بیاد
باورتون نمیشه این همون دختری بود که فکر می کردم یکی از دانشجوهای دانشگاه هستش در صورتی که من استادم هستش و اولین
اولین سال تدریس شستش ۲۵ سالشه
کارشناسی ارشد خودشو گرفته بود و تازه قبول شده بود و دکترا
البته من به سن و سال زیاد اهمیت نمیدم
با خودم گفتم هر طور شده من باید مخ این دختره رو بزنم برای نمره برای اینکه واقعاً میخوامش
راه و ترفند های زیادی که تو اینترنت گشتم و پیدا کردم همه رو میخواستم عملی کنم اما باورتون نمیشه هیچ کدوم واقعاً هیچکدوم جوابگو نبود هر روشی که انجام میدادم با شکست روبرو شده بود داشتم ناامید میشدم که گفتم برم از دوستایی که واقعاً تو مخ زدن حرفهای کمک بگیرم
بله من رفتم و واقعا هم جواب گرفتم
آموزشی آموزش های تجربی نیست کسی که استاد و خضر هستش و دقیقا کنار تو نشسته و قشنگ با جزئیات یادت میده
روشی که ما انتخاب کردیم خیلی باحال بود یه دعوای صوری توی یکی از خیابانوای محل عبور استاد بود
یه پسر که ۲۰ سالش بود و اصلا تو دانشگاهی که ما درس میخوندیم درس نمیخونه رو آوردیم
ما یک گوشه نشسته بودیم و با فاصله کمتری با تو ماشین نشسته بودیم و منتظر بودیم که این جنگ سوریه شروع کنه و من وارد عملیات بشم
دعوا شروع شد واقعاً جنگ عجیب و غریبی بود انگار چیزی نمونده بود که کار به کتک کاری بکشه من اومدم با پسره دعوا کردم و کلی مشت و لگد زدن گرچه اونم یه چند سیلی و مشت به من زد از بینی خون اومد بله این جریان از پیش تعیین شده بود و من واقعاً میخواستم به خاطرش حتی مشت هم بخورم طوری که نزدیک بود بینی من بشکنه
وای باورتون نمیشه استادمون اشک تو چشاش جمع شده بود از آن خیلی تشکر می کرد به خاطر حرکت قهرمانانی که من انجام دادم
از اون به بعد استاد مثل قبل نبود
قبلا اصلا به من محل سگم نمی داد ولی الان همیشه منو تحویل نمیگیره با من سلام و احوالپرسی گرمی میکنه
احساس کردم که رابطه مون واقعا گرم و گردتر میشه بهش گفتم استاد کلاس های خصوصی هم میزاریم گفت چرا که نه اون واسه دانش آموزی خوبی مثل شما
فردا قرار شد بیاد خونمون اون موقع خونمون هیچکی نبود منم که قند تو دلم آب می شد
انگار تو دلم عروسی بود
لحظه شماری میکردم انگار هر ثانیه سال میگذره
استاد قرار بود ساعت
ده و نیمه شب بیاد ولی الان ساعت را کم به ۱۱ بود ولی استاد نیومده بود
پنج دقیقه بود ۱۱ برسه ناگهان
صدای در اومد رفتم در رو باز کردم
پشمام ریخته بود واقعاً این همون دختری بود که واقعا استاد مونه با تعجب بهش نگاه کردم گفت چیه هان مگه جندی
گفتم نه استاد واقعاً خیلی خوشگل شدی رو مجذوب خودتون میکنین
استاد بردن داخله اتاقمون داشت و قرار بود بهم یاد بده و آوردم
ایا دیدم استاد یه حرکت عجیبی کرد که خودمم توش مونده بودم
فوران لباسشو
ممنون دوستان از اینکه با ما همراه بود این ادامه داستان رو وقتی میزارم که تو نظرات اعلام کنید ممنون از شما دوستان عزیز بدید
کوس و کون دادن خانوم معلم داستان گاییدن و سکس و ساک زدن خانوم معلم تو مدرسه و دانشگاه
kkkkkk