داستان زنم و بهترین دوستم

سلام به یکایک شما عزیزان من بهرام هستم و 32 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به همین هفته قبل هستش که به طور ناگهانی اومدم خونه.

اول از خودم بگم بهرامم استاد دانشگاه هستم و تو دانشگاه تدریس میکنم.

قرار بود از طرف دانشگاه بریم اردو منو هم دعوت کرده بودند.

ولی اردوی یک هفته ای تبدیل به یک اردوی پنج روزه شده بود. ادامه خواندن “داستان زنم و بهترین دوستم”

داستان من و دختر عمه وقتی که شوهرش خونه نبود

درود به همگی کورش هستم و 29 سالمه داستانی که میخوام براوت بگم واس همین دو هفته قبل هستش.

ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم برای چند روزی برم خونه ی دختر عموم.

خونه ی اونا هم تبریز بود. ادامه خواندن “داستان من و دختر عمه وقتی که شوهرش خونه نبود”