داستان من با دختر همسایه ساناز

سلامی دوباره به تکتک شما عزیزان و همراهان همیشگی .

میلاد هستم خاطره ای که میخوام براتون بازگو کنم مربوط به ماه قبله موقعی که رفته بودم خونه ی همسایه.

اول از خودم بگم میلادم 24 سالمه دانشجو هستم.

قدم هم متئسط 180 سانتی متر هستش وزنم هم نه لاغر و نه چاق اندام ورزشکاری دارم و تقریبا هر دختری رو جذب میکنه.

ماجرا از اونجا شروع شده بود که تازه فهمیده بودم دختر همسایه ما همکلاسیمون هستش.

اون منو نمیشناخت چون اونا تازه اومده بودن به محلی که ما زندگی میکردیم.

کم هم حسابی تو کفش بودم چون واقعا دختر گل با اخلاف و خوشگلی بود.

میخواستم هر طور شده نظرشو جلب کنم البته نه طوری که فکرشو بکنین نه تصمیم گرفتم با چندتا از رفقا یه برنامه ای که از پیش طراحی کردیم رو اجراه کنیم.

بله یه دعوای سوری درست کردیم چطوری خوب براتون میگم.

یکی از رفقارو فرستادیم که الکی باهاش یه دعوای سوری کنه همینطور الکی.

و منم باید میومدم وسط.

و قرار بود حسابی کتک کاری کنیم.

و همینطور هم شد بعد تموم شدن کلاس به بچها گفتم شروع کنیم که دیدم دوستم سعید همونی که قرار بود دعوا کنه از قبل شروع کرده بود خیلی استرس داشتم.

خودمم اماده نبودم دعوا داشت بالا میگرفت دختر همسایمون هم که داشت با صدای بلند باهاش حرف میزد که من با تمام استرسی که داشتم رفقتم جلو.

گفنم چیزی شده خانوم گفت از این اقا بپرس نمیبدونم چه مرگش شده داره به من گیر میده.

گفتم های سعید خان غلط کردی مگه خودت خواهر نداری.

گفت ندارم حالا چه گوهی میخوری اینو که گفت منم باید میگفتم الان نشونت میدم و شروع می کردیم به دعوا.

گفتم داداش من نوکترم هیچ گوهی هم نمیتونم بخورم نه توانشو دارم بخورم.

این طور شد که دختر همسایمون خیلی ناراحت شد از دستم و این طور شد که اولین شکست عشقیمو تجربه کردم آخه حقیقتش من از دعوای سوری هم حتی میترسیدم.

نتیجه اخلاقی داستان اینکه گاهی وقتا که اماده چیزی نیستین نرین سمتش که اینطور مثه من ضایع بشین.

مرسی نظر یادتون نره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *