سلام مهرداد هستیم این داستان برمیگرده به چند سال قبل اون موقع تازه با زن فعلیم آشنا شده بودیم.
اون موقع که مات و مبهوت نگاش میکردم با خودم گفتم من اینو میخوام و باهاش ازدواج می کنم.
شب تصمیم گرفتم که برم خونش و باهاش صحبت کنم که به زودی با خانواده خدمت می رسم. ادامه خواندن “داستان خیانت زنم”