داستان من و عمه فریده

درود به همه ی شما عزیزان آرش هستم و 27 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم مربوط به دو هفته قبل هستش که برای عید دیدنی رفته بودم خونه ی عمه فریده.

ماجرا از اونجا شروع شد که میخواستم برای حال هوایی عوض کردن برم خونه ی عمم به خاطر اینکه دلم خیلی گرفته بود کسی خونه هم نبود همه برای خودشون رفته بودم سفر جز خودم که تو خونه تکو تنها نشسته بودم و کسی هم جز من خونه نبود. ادامه خواندن “داستان من و عمه فریده”

داستان من و پسرم علی

سلامی مجدد خدمت یکایک شما عزیزان و همراهان همیشگی

فریبا هستم و 48 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم در مورد پسرم علی هستش.

از اونجایی که علی باباش وفات کرده و به رحمت خدا رفته.

من هم پدری میکنم براش هم مادری هم نقش خواهر و هم حکم برادر رو براش دارم.

و اون هم برای من دختر نداشتمه. ادامه خواندن “داستان من و پسرم علی”

داستان من و برادرم حمید وقتی کسی خونه نبود

سلامی به گرمای بهاری من الناز هستم و 23 سالمه قدم هم 170 میشه وزنمم 60 کیولیی میشه همیشه میرم ورزش میکنم و تناسب اندام خوبی دارم.

اسم برادرم هم حمید هستش و دو سال از من بزرگتره و 25 سالشه اونم قدش 185 میشه و اونم بر عکس من اهل ورش و باشگاه نیست و وزنش هم 90 کیلویی میشه.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز مامان بابا رفته بودم سفر. ادامه خواندن “داستان من و برادرم حمید وقتی کسی خونه نبود”

داستان من و دخترم

سلام مجدد به همه ی شما کاربران عزیز میلاد هستم و 45 سالمه قدم هم 180 میشه و همیشه میرم باشگاه و از لحاظ ظاهری حداقل ده سال جوونتر به نظر میرسم.

ماجرا از اونجا شروع شد یه روز که خسته از کار برمیگشتم دیدم دخترم رفتارش خیلی عجیب شده. ادامه خواندن “داستان من و دخترم”

داستان من و عمه

سلامی دوباره خدمت همه ی شما گل های خوب و مهربان من شهاب هستم و 27 سالمه.

قدم هم متوسطه حدودا صدو هشتاد میشم نه چاقم نه لاغر.رنگ موهام مشکیه چشمام سبزه.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم برم خونه ی عمه ام سمیرا. ادامه خواندن “داستان من و عمه”

داستان من و مامان جونم

باز هم درودی دیگه به شما عزیزان.

کورش هستم و 24 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به ماه قبله.

اول از خودم بگم 24 سالمه قدم هم 179 هستش و اندامم کلا ورزشکاریه همیشه هم مرتب میریم باشگاه و به اندامم خیلی اهمیت میدم.

ماجرا از اونجا شروع شد که مامان و بابام از هم جدا شدن.

بابا هم یه زن گرفت ولی مامانم هنوز مطلقه هستش و من بیشتر با مامنم زندگی میکنم

یک سالی میشه از اون اتفاق تلخ میگذره.

مامانم از زیبایی چیزی کمی نداره تازه چهل سالشه ولی مثه سی سالهاست.

نمیدونم چرا بهمون خیانت کرد بابام خیلی اسرار به طلاق داشت. ادامه خواندن “داستان من و مامان جونم”