داستان من و داداش رضا

سلامی به گرمای بهاری و زیبایی شب پر از ستاره های درخاشان

داستان من و داداش رضا داستان کوس و کون دادنم به برادرم رضا داستان سکسی جدید داستان سکسی داستان سکس خواهر و برادر ایرانی داستان حشری کردن برادرم داستان حشری کردن برادر توسط خواهر حشری کردن داداشم

میترا هستم و این دومین داستانیه که براتون دارم تعریف میکنم.

بزارین اول از خودم بگم میترام 21 سالمه و دانشجو هستم.

داداشم رضا هم 27 سالشه اونم هم شغل آزاد داره و مغازه داره.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم با داداشم رضا برم باغی که نزدیک خونمون بود البته ما تو روستا زندگی میکنم کنار خونه یه باغ خیلی بزرگه طوری که اگه دونفر بخوان خودشونو پیدا کنن حداقل نیم ساعت زمان میبره.

داستم میگفتم تابستون بود وسط ظهر بود.

داداش رضا هم خسته و کوفته از سرکار اومده بود.

برای آب و چای اوردم و یه استراحتی کرد بعد که بیدار شد.

گفتم داداشی بریم باغ سیب بچینیم.

اخه حیفه کسی نیست و رسیدن باید یکی باشه کمک کنه.

گفت آره بریم.

گفتم پس مغازه چی نمیری که گفت علی شاگردش هواسش هست و اون میره.

هیچی رفتیم خلاصه کلی سیب چیدیم چند گونی سیب بود.

آوردیم تو خونه.

بعد هم قرار شد اونارو بفروشیم.

پولشونو هم دادم به خود داداشم که بتونه کمک خرج زندگیش بشه چون تازه میخواست ازدواج کنه.

مرسی ازا ینکه داستانمو خوندین امیدوارم باور نکرده باشین چون خودم هم باورش نکردم.

مرسی نظر یادتون نره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *