داستان شوهر دوستم

سلام به شما دوستان عزیز مینو هستم و ۲۷ سالمه

داستان شوهر دوستم گاییده شدنم توسط شوهر دوستم زن دوستم داستان سکسی جدید داستان سکسی ایرانی داستان سکسی داستان سکس با شوهر بهترین دوستم داستان سکس

ماجرایی که می خوام براتون میگم در مورد دوستم که شوهر دار هستش یک سال میشه با شوهرش سعید ازدواج کرده همیشه خواب زنی که خانواده مشهدی زندگی می کنی من با تو از داداش کوچیکم که یکی ده سال دیگه ۱۵ سالشه خانواده ما خانواده مرده �یشه روی باورهای و ارزش‌های دینی بابا و مامانم اراده خاصی داشتند یادمه همیشه وقتی که بچه بودی نماز اول صبح قضا نمی شود و تا همین الان هم نمی شه عصر مرکزی که یک مرغ در کهکشان یک ماه قبل منو دوستم تصمیم گرفتیم شما ولی خوب دیگه نمی تونست این تنها با هم بریم تو هر دوتامون دختر بدی نظرت این بود که با شوهرش سه نفره بریم البته من هم یک منصب بودم من دیدم چیکار کنم جواب ندادم نه بهش گفتم نه بهش گفتم آره گفتم من فکر می کنم تا جوان شوید خلاصه شب شد با خودم فکر کردم آخره چیکار کنم با خانواده بشارت کنم گفتم برم پیش مامانم مامانم گفت دخترم دختر جوان من از این نمی تونم مانع بشم که خیلی وقته از وقتی که کرونا تموم شده سفر نرفتی تغییر چند سال پس چیکار کنم بزار یکم فکر کنم دخترم مامان مثل همیشه رفتم بعد از نماز دعا کرد و کلی فکر آخرش گفت من یه راه حلی دارم گفتم چیه گفتم بابات صحبت می کنی گفتم نه �ه حل بهتری دارم بهش گفتم مامان چرا مامانم هم گفت دخترت راه‌حل این هستش که من با تو نمیام دوست و شوهرش پسر دخترای خودم منم هم مادر زنم تو راحت میشی �ن هم یکی مراقبت که اونم مادرت از مادرت نزدیک‌تر کی میتونه باشه از طرف من هم دلم هوای سفر کرده همین طور هم شد بابا وقتی از سفر بابا مامان دوستم و شوهر دوستم خیلی خوب بود تقریبا یک هفته اونجا بودیم و حسابی خوش گذشت ولی دوستانی که تا آخر داستان را همراهی کردید اگه شما هم چنین داستانی که توی سفر کردید اونم بعد از کامنت هاتون رو واستون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *