داستان ترسناک جنی

سلام بچه ها حالتون چطوره خوبین خوشین

داستان ترسناک جنی داستان کوس و کون دادن زن جن زده داستان سکسی جدید داستان سکسی ترسناک داستان سکسی ایرانی داستان سکسی داستان سکس داستان جنی داستان ترسناک

امیدوارم حسابی از داستان های من �ز داستانهای من خیلی از شماها میدونید داستان های ترسناک هستش داستان‌هایی از اجنه و چه ها می دونی من عاشق نوشتن این داستان هستم همین الان بهتون میگم بچه اگه پشم خوندن همچین داستانی نداریم لطفاً صفحه را ببندیم دیگه هیچ وقت نمیاد و دستای من خودم از آن میان میگن که داستان واقعی نیست و زاده تخیلت گفتم زاده تخیل عمه بیشعور باور نداری بیا یه شب اینجا یه چندتا نشونت بدم اگه تو شب تا صبح جا باشی فقط یک شب تا صبح بیشتر از ساعت ۱۱ شب تا ۵ صبح ببینم پختگی اینجا باشی یک دوربین هم میزارم اینجا کل تفاوت آنجاست بشه و خودت و خودتون جواد باشید کسی نیست منمو جلسه ولی من به عشق شما شبا تا صبح اینجا بشینم تنهای تنها عادت کردم به این چیزا آخه تو زاده من هستش و استعداد ذاتی برمیگرده به رگ و ریشه معنی به اجداد خلاصه هرکس که باور نداره وقتی کمی تا بهم بگه اگه با زبان توجیه نشد به صورت فیزیکی خودم میام خونه شو تو جیبش ببرم �دت میدونی جاتو جای من چه جوری از وسط خارج‌نشین دست می خوام براتون تعریف کنم داستان خیلی ترسناک هستش مادر و حداقل ۷ دقیقه � دختری توی خونه تنها هیچ‌کس نداشته خودش تنها زندگی می کرد خانواده اش همه مرده بودم چه چیزی باعث کشته شدن خانواده ها شده بود و جن ها تمام اعضای خانواده آنها را یکی پس از دیگری کشته بودم هرکس با روش مرموزانه خاص ولی دختر تنها امیدش این بود که نترس بودنش باعث این بهش که آخرین فرد خانواده بتونه از مرگ نجات بده خدا دختر برخلاف اعضای خانواده خود خیلی بدتر از اعضای خانواده اش خیلی میترسیدم از این ماجراها و همین ترسیم باعث کشته نشود ولی دخترخیلی دختر که چپ یکی از آنها که تاثیر گرفته شبی از شبها برونو از پا در بیاره وقتی که خواب بود رفتم تو آشپزخونه یه چاقو برداشت رقص چاقو رو بذار روی گلوی دختر و گلوی دختره رو ببره ولی هرچی تلاش دختره بریده نمیشه دختر چشاشو باز کرد و دستشو گذاشت رو گردن اون جانانه و محکم کوبید اونو بزنی به نظر تو چی شد بچه ها ج*** با تعجب هاج و واج نگاهم میکرد دختری گفت پدرسوخته تو اگه گیر نیارم تخم جن فکر کردی من اینقدر خنگم رفتم قبل از اینکه تو بری تو آشپزخونه از قبل به چاقوهای را کند کرده بود هیچ چاقو تلویزیونی دوستا بودن کنار کلا انداختم بیرون اگه توجه به این لحظه چاقو کنترل از آن قدر کندش کردم به پشتش هستش با لبه پشت احتمال بریدن گروه است ولی با این لبه جلویی اصلا به هیچ وجه مونده بود چیکار کنه با خودش گفت عجب بویی خورده اومدم حالا که گویی خوردی نخوردی باید تا آخرش باشی وایسی دخترون و بسته به دیوار باید خواند و زنگ زد به خانواده جن ها گفت بچه تون پیش منه ولی بستمش اگه سعی کنی کوچکترین کاری کنید گردنشو می زنم گفتم گفتش دختری گفت که راحت میتونه پسرتون رو نجات بده گفتم چرا هرکاری میگی ما میتونیم و تنها قدرت های خیلی ماورایی داریم �ابت ماهواره‌ای باشه ولی نمی‌تونیم کاری که من میگم انجام می‌دهند گفت شما بگین ما تلاش می‌کنیم گفتم بر این خانواده و زنده کنیم اگه راست میگی دختر گفت خوب حالا چی نظرتون این کار میتونین انجام بدین که یکی از آنها از پشت تلفن داد میزد یه راه است دختر با تعجب گفت چرا هی گوشی رو بده به این جنگنده پشت سرته آگاه وقتی اون ج*** گوشی رو برداشتم اومد گفتم یه راه است گفت بگو دیگه ممنون کاش از فضولی همین الان از خواب بیدار بشی گفتم یعنی چی مگه من خوابم گفت آخه دختری زبون نفهم خودت فکر کن چجوری تونستی به یک جن �‌صحبت بهشون زنگ بزنی مگه چی میشه تازه کار بعد از روباره قدرت داره کل خانواده توگوشی خودت که فکر کن هم چیزی معقول یا نامه بود دختر سرش را انداخت پایین جنهای که را دستگیر کردیم گفت نظرت چیه به نظر من منظر تو گفتم اسکول جواب منو بده که گاهی آره راست میگه تو توی خواب هستی دختر بعد از شنیدن این حرف ها را از خواب بیدار شد گفت خدا را شکر این فقط یه خواب بود � همون جایی که باهاش صحبت کرده باشد تلفن پشت سرش اومد و گفت گوه نخور با تو بیداریم بیام این کارایی که تو خواب انجام دادیم و دوباره رود انجام می‌دهیم و کل خانواده تیکه می کردیم فقط یه راه داره کار نکنید بچه هایی که داستان تو بخونم بگو که یادتون نره خوب دوستان همونطور که میدونید اگه منو دوستم داری در خانواده و خانواده من براتون کامنت بزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *