شوهر بی غیرت

سیاوش هستم و ۲۳ سالمه ماجرایی که می خوام براتون بگم در مورد وقتی هستش

رقاصه منجام یه سری کارهای اداری تصمیم گرفتم برم خونه دوستم پرویز از خودم بگم سیاوش هستم ۲۴ مقدم ۱۸۳ سانتی متر هستش و ۷۵ کیلوگرم است تناسب اندام خوبی دارند به خاطر این که سعی می کنم هر موقع بیکار باشم باشگاه تمرین کنم حتی اگه مونده باشه نیم ساعت از تایم باشگاه که بسته بشه خوب داشتم یک شنبه ساعت ۱۰ صبح �ی از گروه‌هایی که دوستان دوران دبیرستانم اونجا بودن �ی از بچه‌های پیام فرستاده بود و منم چون کار داشتم تو شهرمون دوستم ابوالفضل کردم گفتم سلام داداش حالت چطوره دیگه تحویل نمیگیری دیگه مثل فرشته نیستی متن داداش گفت این چه حرفیه مارو دور ننداز این چشما رو تخم چشم ما جا داری بهش گفتم داداش اگه مشکلی نیست من بیام خونتون گفت داداش شرمنده کرونا گرفتی بعد یه سرفه می کردم گفتم باشه داداش گفت داداش اگه باور نمی کنی میتونی خودت بیای ببینی گفتم داداش واسه حرف دروغت بیام اونجا که ببینم چطور الکی سرفه مصنوعی گفتار نمیخواد میرم هتل من تسویه الاغ نمیکشم که ویدیو برا خونه اش راننده میگه من کرونا دارمنکنه زن خونه نیست توهم رفتی چندتا دختر آورد توی خونه البته برای من که مهم نسبت بهت میگم که آنقدر برای من مهم نیست که اصلاً همچین چیزی هم باشه ولی معلوم نیست کجاست و ترکیه گفتم قرمز بود گفتم داداش چیزی نگو و زنگ بزن بزن تو کجاست زنگ بزنه دیه مرد گوشیشو برداشت گفتاری با تویی فریبا سرما خورده شده خندیدمو گفتم داداش سرمون خورده یه چیز دیگه خورده که رفته بالا بیاره الان دوست پسرش داره تلفن جواب میده خیلی مونده بود چیکار کنه که خیلی هم بی غیرت بود داستان هیچ موقع سعی نکنید از کلید اسرار فرار کنیم ا کلید اسرار هرجای باشه شما رو پیدا میکنه و شما روسی در نصیحت می‌کنم که تا آخر داستان را همراهی کرد این طرح داستانی شما را به خدا می‌سپارم بدرود به خدا نگهدار شما به امید دیدار شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *