داستان

درود به همه من رامتین هستم ۱۸ سالمه قد ۱۷۹ سانتی متر هستش

وزنم هم ۷۶ گرم هستش می خوام براتون تعریف کنم در مورد وقتی هستش من با دوستم علی رفته بودیم کافه یکی از مشترک کافه نظرم را به خودش کرد اون کیه با اینکه صورتشون سونی میدیدم زده بودم �ه‌ها باورتون میشه بانک با دوست پسرش میده بود ولی من احساس کردم یه حسی بهش دارم با رفیقش صحبت کردم و گفتم ماجرا رو هم یه نگاه کرد و گفت بله دختر زیباروی هستش ولی داداش این هم بدون خودمون اهل این کارا نبود این خودت میدونی اون خودش شوهر داره گفتم عمر شوهرش بشوند دوست پسرش چیکارا که نمیکنه گفتم داداش تو بکن خودتم آبجی داری داداشم کرد خیلی خیلی غیرتی بود اصلا دنبال این حرفا نبود خلاصه مونده بودیم چه کار کنیم که غیرت بود منم که نمی تونستم خودمو کنترل کنم به دوست پسرش که رفته بود حساب کنه من از فرصت استفاده کردم رفتم طرف دختره دستمو گذاشتم روش گفتم چی دختر ترسیده بود نفس نفس زنان صورتشو برگردوند وای بچه ها باورتون نمیشه اون دختر خواهرم بود شوکه شده بودم از اینکه همچین کار کثیف کرده بودم خواهرم با یکی هستش چرا خواهرم همیشه تو خونه دنبال بهانه است که از خونه در بره بیرون بگو این پسره باشه �ر هم همچین مالی نبود ولی معلومه بچه‌ماهی دارم چیکار کنم من که شوکه شده بودم به خواهرم گفتم تو رو خدا برو آبروریزی نکن تورو خدا قسمت میدم برو منم پیش کشیده بودم و یواش یواش صحنه را ترک کردم رفتم پیشه رفیقم که گفت شد داداش چرا شکر کشیدی مگه دختر را می شناختی گفتم داداش داداش آبجی مرو گفت وای پسر اسیری خوابوند تو گوشم دوستم گفتم گفت مگه دیوونه شدی دیگه خواهر خودت بودی بهت گفتم هر کاری کنی تو این دنیا هر بی ناموسی کنی همون بین مثل خودت میاد روزی که این بی ناموسی خودت انجام بده با دستای خودت ندونسته حالا خدارا شکر ختم به خیر شد که از این کارو نکن خواهرتم کنترل کنیم و همینطور هم شد من و خواهرم با هم صحبت کردیم کلی صحبت کردیم تا اشتباه کردیم اگر به کسی می گفتیم هر دو تایی ما را سرزنش کرد خلاصه توبه کردیم دور این کارها را خط بکشید مثل داره دیگه داخل داستان من و زن دایی داستان دیگه بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *